پیتر آیزنمن
به گزارش ساخت ویلا ارزان : پیتر آیزنمن در نامه به تادائو آندو معمار ژاپنی ضرورت نو کردن تعاریف کهن شرقی از انسان را مطرح کرد و گفت: چک لیست ساختمان پیتر آیزنمن «تنها به شرطی انسانیت در معماری محقق میشود که معماری دوباره منبع واقعیت شود. آن هم نه واقعیت کهنه، بلکه واقعیتهای جدید… به نظر من واقعیتهای مذکور پیچیدهاند و نیاز به معماری پیچیده و متراکمی هم دارند.» این که آیزنمن ما را به پیچیدگی دعوت میکند را باید واکنشی به دعوت نوگرایی به سادگی دانست.
اینجانب که سالها شاگرد و دستیار علمی استاد نقرهکار در کلاسهای معماری بودهام و نقدهای متعدد از نظریهها و کارهای معماری آیزنمن را بارها در کلاسها شنیده بودم، منتظر چنین مقابلهای بودم و چنین تقابل سیاسی با علم بر تقابلهای متراکم معنوی و علمی قبل از آن اصلا برایم عجیب نبود. نقرهکار نه تنها آموزههای آیزنمن را سخنان سودمندی برای حوزه علمی یا اجرایی معماری در کشور نمیداند، بلکه با توجه به اصالت های تاریخی و فرهنگی دیرپا و عمیق ایران ورود غلط و تبلیغگونه چنین معمارانی را عامل دامن زدن به بحران معماری معاصر دانسته و منفی ارزیابی میکند. پیتر آیزنمن به همین جهت علاوه بر آیزنمن، در درسها و جزواتش نقدهای گستردهای به بسیاری از معماران بیاعتقاد به سنتهای گذشته طرح کرد و آیزنمن را یکی از بینسبتترین معماران معاصر به فرهنگ ایرانی معرفی کرد که آموزه های او فواید اندک و مضرات فراوان برای معماری معاصر ما به ارمغان خواهد داشت.
به همین جهت لازم دیدم برخی از مهمترین نقدهایی را که به طور پراکنده در کتب و جزوههایی که در خلال این سالها به طور مشترک با ایشان و تحت راهنماییهای ایشان آماده کردهام گردآوری و ارائه کنم. پیتر آیزنمن در مصاحبه مذکور گفته بود قصد داشته ایرانیان را به هویت گذشته خود توجه دهد. کاش او دریغ نمیکرد و پیش نوشتههای خود را برای صحبت در ایران منتشر مینمود تا تکلیف این ادعا روشن میشد که آیا ارزششکنانی چون آیزنمن میتوانند ما را به هویتمان توجه دهند؟ به هرحال متن زیر شاید پاسخی علمی در نقد آثار آیزنمن باشد و در خلال آن، تکلیف این ادعا را هم روشن کند.
تفاوت مبانی انسان شناسی معماری جدید و معماری سنتی
تقریبا هیچ معماری نیست که ویژگی انسانی بودن را در معماری نفی کند و همه بر این ویژگی صحه میگذارند.حتی آموزههای سامان شکنانی مثل آیزنمن هم که به روشنی نا انسانگرایی و ضدانسانی بودن معماری را توصیه میکنند قطعا مخالفت و ضدیت خود را با وضع موجود انسان مد نظر دارند پیتر آیزنمن و در بینش خود شرایطی مطلوبتر برای انسان را توصیه میکنند، البته سامان شکنان از تعبیر آرمانخواهی برای انسان پرهیز دارند به همین جهت عامترین بررسی محتوای معماری در هر مکتب، بررسی مبانی انسانشناسی آن است.
نمیتوان انکار کرد که بیشتر توجه معماران معاصر به انسان، پسینی(posteriori) بوده است.به این گونه که تنها گزارشی از وضع موجود انسانها میدهند و هرگز خود را گرفتار ارزشهای پیشینی نمیکنند. پیتر آیزنمن در واکنش به چنین نگرش شایعی دیدگاه پیشینی خود را مطرح کرده است و اگر بر غیر انسانگرایی با مظاهری همچون زشتگرایی،ضد لذتگرایی و… سخن میگوید، به خاطر همین تقابل با رویکردهای پسینی است. در رویکرد پسینی تمامی فرهنگ، تاریخ و سنت به کار گرفته میشود تا آسایش و رفاه و لذت و معنایی برای انسان امروز فراهم کند و چنین انسانی در دایره محدود ارزشهای تکراری شده و کم معنای تاریخی محبوس است.
آیزنمن تلاش دارد این محبوسیت را بشکند و به همین جهت ارزش شکنی،مهمترین ارزش پیشینی انسان شناسی اوست ولی او نیز نظام ارزشی پیشینی دیگری در مورد تعریف انسان ندارد. هر دو نگاه پسینی و پیشینی فوق مفهوم انسانیت را مفهومی سیال و آزاد میدانند که در یک تکامل تاریخی یا آزاد رشد میکند. (نظریه تکامل داروین) در این دیدگاه ویژگی خاص انسان نسبت به دیگر حیوانات، اغلب چیزی از مقوله «بازی» و یا «مسابقه» و «رقابت» است و این تعریف کاملا در دوره نوگرایی پذیرفته شد و مبنای معماری و هنر نوگرا قرار گرفت.
انسان معاصر همه چیز را به بازی گرفته است و همه اجزا زندگی و فرهنگ او را باید در ذیل رقابت یا سرگرمی تعریف کرد. او مغرور لذتها و آسایش بیشتری است که بتواند برای خود فراهم کند. هرچند گاه همچون آیزنمن به ظاهر با این لذتگرایی در افتد۲ هنر ومعماری او هم چیزی از همین مقوله است و هدفی جز ارضا هوسهای دنیایی او ندارد اما به نظر میرسد تعریف فوق اشکالات فلسفی زیادی دارد، پیتر آیزنمن چرا که به راحتی کمال را در تعریف انسان نادیده گرفته است.
معماری پیتر آیزنمن
از کجا میتوان مطمئن شد که سیر تاریخی انسان همیشه تکاملی است و اصولا معیار کمال چیست و در چه دورههایی انسان کمالگراتر بوده است؟ نظریه پیشینی(priori) آیزنمن با طرح چنین اشکالاتی اگر چه نگاهی انتقادی به آسایشطلبی سنتی و رفاهطلبی نوگرا دارد اما درعین حال امکان تکامل و زوال ارزشی انسان را فراموش میکند و همین است که سبب می شود او تلاشی برای جدا کردن معماری صعودگرا و تکاملی از معماری سقوطگرا و زوالگرا نکند و همه زوال را در تداوم سنت و نوگرایی خلاصه کند.
پیتر آیزنمن به نظر میرسد اگر انسان در یک تعریف فراگیر و اشتمالی به شکل جامع تعریف شود و سرشت و فطرت خداگونه و همچنین امکان تحول در آن به سوی تکامل یا سقوط مورد تاکید قرار گیرد، آنگاه هنر و معماری کارکردی متفاوت پیدا میکند و در اینجا هنر و معماری ابزاری برای تحقق کامل وجامع مفهوم انسانیت در معنای مشخص پیشینی و یا سقوط آن به مراحل پایینتر از حیوان خواهد بود.
پیتر آیزنمن امروزه نه تنها در هنر و معماری، بلکه در همه عرصههای زندگی شاهد نمونههایی از هر دو نوع انسانگرایی و انسانشکنی فوق هستیم. آیزنمن در نامه به تادائو آندو معمار ژاپنی ضرورت نو کردن تعاریف کهن شرقی از انسان را مطرح کرد و گفت: «تنها به شرطی انسانیت در معماری محقق میشود که معماری دوباره منبع واقعیت شود. آن هم نه واقعیت کهنه، بلکه واقعیتهای جدید… به نظر من واقعیتهای مذکور پیچیدهاند و نیاز به معماری پیچیده و متراکمی هم دارند.» این که آیزنمن ما را به پیچیدگی دعوت میکند را باید واکنشی به دعوت نوگرایی به سادگی دانست.
پیتر آیزنمن انسانشکنی تنها در وجه آیزنمنی آن مطرح نیست بلکه نوگرایی هم به نوعی به تحقیر انسان و اصالت دادن به ماشین ما را دعوت میکرد و از سرشت انسان بد میگفت. به طور مثال جملات معروف گروپیوس را میتوان یاد کرد که میگفت: «تمام دردها و بیماریها از انسان ناشی میشود، او هیچ وقت زیبا و خوب نیست، هیچ وقت نیز خوشبخت نیست، مگر اینکه در مسیر تنش نیروهای مکانیکی قرار بگیرد و با ماشین سازمان و تکامل پیدا کند». به زعم او هر کس به دنبال منافع شخصی و فردی است و این منافع باعث میشود که نسبت به دیگران سودطلبی داشته باشد. پس معماری و شهر او باید مثل ماشین به کنترل این انسان خطرناک بپردازد. آزادی طلبی و پیچیدهگرایی آیزنمن دقیقا نقطه عکس کنترل طلبی و محدودیت خواهی گروپیوس است و این سوال جای توجه بیشتر دارد که آیا مسیر معتدلی میان این افراط و تفریط وجود ندارد؟
کلیسای ۲۰۰۰/ در این کار آیزنمن پوششی بر تعریف خود از خدا ارائه کرده است که با تعریف خدای معنایی مسیحیت فاصله زیادی دارد اما میتوان تقصیر را به عهده کار فرما انداخت. آیزنمن یهودی است و به زعم خود نمیتواند خدای مسیح را به رسمیت بشناسد و برایشان معبدی بسازد. پیتر آیزنمن در گذشته تنها معتقدان عمیق به ادیان اجازه ساخت معبد داشتند و امروزه چنین حساسیتهایی از میان رفته است.از همه مهمتر آنکه این حجم به هیچ وجه برای مناسک و عملکردهای شایع کلیسایی سازگار نیست و نمیتواند ظرفی یا لباسی برای رفتارهای درونیاش باشد.
مقایسه مبانی انسان شناسی معماران بزرگ معاصر و معماری سنتی تفاوتهای بارزی را نشان میدهد. به این تفاوتها نباید بی اعتنا بود و نباید تنها معماری را در بعد کالبدی خلاصه کرد. در عمل این آثار انسان را متناسب با محتوایشان تربیت میکنند و به تدریج به مسخ انسانیت و پوچی رفتاری سوق میدهند.
از دیگر ویژگیهای انسان پیشنهادی آیزنمن در عصر اخیر جسارت او است که او آن را از آموزههای اگزیستانسیالیسم نیچهای آموخت و به مقابله با تاریخگرایان کلاسیکی همچون لئون کریر پرداخت. آیزنمن در مناظره معروفش با کریر با استناد به نیچه گفت :«در کتاب چنین گفت زرتشت نیچه مطلبی درباره « انسان خالق» آمده است. حرف نیچه این است که انسان خالق انسانی است تنها و همیشه باید جدا از دیگران و احتمالا در مقابل عامه مردم بایستد و به یک معنا همواره با نظم موجود بیگانه است. فکر میکنم نیچه در ادامه این سوال را مطرح میکند که چگونه یک نفر حق خالق بودن دارد؟ به عبارت دیگر چگونه یک فرد حق دارد تنها و جدا از دیگران باشد؟ آن کدام مجوز است که به یک نفر اجازه میدهد پیتر آیزنمن چنین تصوری درمورد خودش داشته باشد؟ پاسخ من به این پرسش آن است که افراد غیرخلاق درباره این حق فکر نمیکنند. آنها همواره درون اجتماع باقی میمانند. فکر نمیکنم بحث امروز ما درباره بنای نمادین، تاریخ، اخلاقیات و چیزهای دیگر باشد. به نظرم ما از استثنائات حرف میزنیم. معمار، شاعر، فیزیکدان یا هرکسی که ضرورت تنها ماندن را حس کرده و در نتیجه اجازه این کار را پیدا کرده است.
زندگینامه پیتر آیزنمن
کسانی که نیاز داشتهاند آن آوارگانی باشند که همواره معنای حضور را درک میکنند؛چرا که نیاز به خلق کردن همواره با حضور در آمیخته است. به اعتقاد من عوام هرگز معمار استثنایی را دوست نداشتهاند. ما امروزه وقتی ساختمانی را میسازیم، نمیدانیم که آیا روح زمانه خود را آشکار کردهایم (چرا که امری است مبهم و پیچیده) یا به زمان حال توجه داریم یا اینکه به قول لئون روح ماندگاری در بنای ماست. پیتر آیزنمن فکر میکنم انسان خلاق مایل است دست به خطر بزند،خطر تنها بودن و اقدام به بیان آن وضعیت پیچیده این چیزی است که معماری زمان حاضر را به وجود می آورد.» ۳ آیزنمن هرگز مشخص نکرد به چه دلیل نباید اخلاق و نماد و ماندگاری را مبنای تعریف انسان بدانیم و خلاقیت به معنای تخریبگری را باید رکن ضروری انسانیت دانست.
البته چارلز جنکز به خوبی نشان داده است که نگاه نیچهای مبنای دوره نوگرایی و معماران مطرحی همچون لوکوربوزیه هم بوده است و آیزنمن را باید ادامه منطقی نسخه نیچه پس از لوکوربوزیه دانست.
پیتر آیزنمن برای روشنتر شدن مطلب میتوان ریشهیابی را که جنکز از دیدگاه لوکوربوزیه ارائه کرده است مطالعه کرد. به گفته او داروینیسم، مادیگرایی و پیشرفت علم به سرعت بر فرهنگ مسیحی تاثیر گذاشتند. باور پس از مسیحی که نیچه برای اولین بار آن را به عنوان فلسفه «ابرمرد» معرفی کرد، هدفش دقیقا پرورش نخبگانی خلاق بود و تعجبی ندارد که لوکوربوزیه و والتر گروپیوس جوان، همانند بسیاری از هنرمندان اوایل این قرن، مطابق با غیبگویی زرتشت پرورش یابند.
«او که باید آفریننده خوب و بد باشد،به راستی باید نخست یک ویرانگر باشد و ارزشها را خرد کند… و هر آنچه از حقایقمان میشکند، بگذار بشکند! هنوز خانههای بسیاری باید ساخته شود (روشن است که این عقیده چرا مورد توجه معماران قرار گرفت!) خدایان همه مردهاند. اکنون ما آن ابرمرد را زنده داریم… ای ابرمرد! من به تو تعلیم میدهم. انسان چیزی است که کسی از او پیشی خواهد گرفت. برای از او بهتر شدن چه کردهای؟»
پیتر آیزنمن پیشگامان نقش داروینی «دگرگون سازی ارزش تمام ارزشها» را به عهده گرفتند و لوکوربوزیه هنگام خواندن این مطالب حتی آهنگ خواندن این آیین نامه را از مرشدش اقتباس کرد. اگر به مظاهر هنر و معماری دهه ۲۰ نگاهی بیندازیم از برلین تا مسکو و پاریس همگی شبیه این کتاب مقدس تلگرافی هستند که سبک اِوانجِلی(Evangelicalism) آنها بر پایه گفتار نیچه استوار است.
لوکوربوزیه میگوید:«دوره بزرگی آغاز شده است. روحی جدید وجود دارد. صنعت که همانند سیلابی ما را مغلوب ساخته به سوی اهداف مشخصاش میشتابد و ما را به ابزار نوینی مجهز ساخته که با این دوره که از روحی جدید نیرو میگیرد سازگار است. قانون اقتصادی خواه ناخواه بر اعمال و اندیشههایمان حکم میراند… ما باید روح تولید انبوه را بیافرینیم. پیتر آیزنمن روح ساختن خانههای تولید انبوه، روح زیستن در خانههای تولید انبوه… (به سوی یک معماری نوین)…»
آیا طنین نوخواهی و بیاعتنایی به هویت انسانی وجه مشترک جملات آیزنمن و لوکوربوزیه نیست و تفاوتهای معماری آنها را نباید ظاهری و صوری دانست؟
مارشال برمن ۴ در کتاب تجربه مدرنیته به خوبی ذات انسان مدرن را که در مبنای نظریات پیتر آیزنمن و لوکوربوزیه مطرح شده بیان کرده است. او عریانی را بهترین صفت معرف انسان امروز میداند و میگوید:«لباس نشان نحوه زندگی کهنه و وهم آلود است و عریانی و برهنگی مبین حقیقتی که تازه کشف و درک شده است، درآوردن لباس و برهنه شدن یعنی رسیدن به آزادی معنوی و واقعی شدن.»
از نظر لیر آدمی زمانی با حقیقت عریان روبهرو می شود که به جز زندگی هر چیزی را که دیگران بتوانند از او بگیرند از دست بدهد. اشاره به برهنگی بهمنزله استعارهای برای حقیقت و تفسیر عریان شدن به منزله نوعی کشف نفس، پیتر آیزنمن در قرن هجدهم طنین سیاسی جدیدی یافت. بنابراین انسان برهنه نه فقط آزادتر و شادتر بلکه انسانی بهتر است. سرشت انسان مدرن تازه عریان شده به اندازه انسان قدیمی و محجوب، فرار و گنگ است، زیرا دیگر توهمی در کار نخواهد بود که گویا نفسی واقعی زیر نقابها وجود دارد. بنابراین ممکن است خود فردیت نیز مثل اجتماع و جامعه در هوای مدرن دود شود و به هوا رود. این که آیزنمن معماری دیکانستراکشن را مثل لباس پوشاندن به روح دانسته بود را باید در همین فضا فهمید. این تعبیر استعارهای قابل توجه دارد ولی به طور تلویحی روح را موجودی عریان و بیشکل یا با شکل آزاد دانسته و حاضر نیست به مستوری پیشین روح احترام بگذارد.
نباید اینجا تلاشهای معماران بزرگ نوگرا که به سوی انسانی کردن معماری در معنایی جامعگرا حرکت میکردند را نادیده گرفت. معماران بزرگی همچون «آلوار آلتو» و «فرانک لوید رایت» پیتر آیزنمن که با هدف مهم توجه به روح انسانی در معماری بسیار ساختند و نوشتند و گفتند و البته چندان مورد توجه آیزنمن نیستند. آیزنمن ارادت خود به لوکوربوزیه را بیان و اعلام کرده که اولینبار با دیدن کلیسای رونشان گریست ولی من هیچگاه تاییدی از او نسبت به این معماران بزرگ انسانگرا نیافتم.گویی پوششهایی را که این معماران برای روح انسان آماده کردهاند، نمیپسندد.
آیزنمن زیبایی را بیشتر در خروج از حوزه منطق و عقل میبیند و زشتگرایی را نیز کنار زیباییگرایی یا با ترکیب آن توصیه میکند. تمامی پیامبران از یک زندگی معقول اجتماعی زیباییگرا دفاع کرده اند و آیزنمن نمیتواند با استناد به پارهای گوشهنشینان تمدن بشری و بیاعتنا به تعالیم پیامبران الهی، برای زندگی عموم مردم پیشنهاد مطرح کند.
رویکرد سامانشکن در طراحی باغی با گامهای گمشده ( کاستل وکیو)، ۲۰۰۲/ پیتر آیزنمن در این باغ سنت و الگوی تاریخی باغ ایتالیایی را در هم شکسته است. محور میانی که نشان از تسلط انسان بر طبیعت داشت به شکل حادتری به هم ریخته است و به جای آب در محور اصلی عناصری همچون آهن از زیر زمین آشکار شده است. در سطح باغ سطوح چمن، طوری به عقب کشیده شده که این طور تداعی شود پیتر آیزنمن که با کنار زدن رویه طبیعی بنیادهای صنعت انسانی آشکار میشود. با دیدن این تصاویر، به ذهن علاقمندان باغهای سنتی ایران این نگرانی رسوخ میکند که نکند علاقهمندان آیزنمن در ایران،چنین رویکردی را در منظر ایرانی هم دنبال کنند.
اسپانیا، ۱۹۹۹ – زیبایی والا و عجیب، مدل شهرفرهنگ Galicia / آیزنمن در این کار هندسه بخش تاریخی شهر را در طبیعت باز سازی کرد تا پیچیدگی بیافریند. اما بستر طبیعی کار و پستی بلندیهای محیطی به خوبی و به اندازه کافی متنوع بودند که نیازی به این قیاسهای بی مبنا نباشد
طبیعت در نگرش آیزنمن
سامانشکنی از جدیترین رویکردهایی است که خاستگاهی مقابلهجو نسبت به طبیعت دارد. پیتر آیزنمن گرایشی که در ذات نوگرایی بود و سامانشکنی آن را در حداکثر خود به ظهور رساند و راه فرا رفتن انسان را در تسخیر بیشتر طبیعت معرفی کرد.
به گفته آیزنمن: «برای من دیدن رابطه انسان- طبیعت به مثابه چیزی بنیادین که تنها در سیستم کلاسیک نظم به چشم میخورد، همانا تداوم بخشیدن به رکود فطری این نظم است… همچنین انکار اینکه اصولا چیزی میتواند بنیادین باشد، اهمیت دارد. ایده طراحی ویلا بنیادین به عنوان چیزی که اساسیتر است یا ارزش بیشتری دارد، آغاز تفکر سلسله مراتبی در هر یک از سیستمهای کلاسیک نظم به شمار میآید. آن دم که تصور سلسله مراتب به کنار نهاده شد، آنگاه ایده بنیادین سر برون میآورد…». بهاین ترتیب باید رابطه انسان – طبیعت را به گونهای دیگر نگریست. نخست شاید به شکلی غیردیالکتیکی با طبیعت، دوم شاید اینکه دیگر نباید در ایجاد فرم، از انسان یا طبیعت به مثابه تمثیلهای انسانگونه یا زیستگونه استفاده کرد.معماری به تعبیری همواره کیهانشناسی را در خود منعکس کرده (یا استعارهای از آن بوده) است.
کیهانشناسی غربی از زمان رنسانس به این سو درباره انسان (خرد)، به عبارتی دانش و فن آوری امروز و همچنین غلبه بر موجودات طبیعت بوده است. در کیهانشناسی نیز نوعی دگرگونی به وجود آمده است: پیتر آیزنمن «دانشهای امروز، همچون زیست شناسی،فیزیک، علم وراثت، بوم شناسی، همه و همه بر چیزهای مسالهدار و پیچیده طبیعی استوار بودهاند. اکنون آنچه با دانش امروز سروکار مییابد به سوی مسائل اطلاعاتی چرخیده است. دیگر مانند اول به آنها نگریسته نمیشود و به این ترتیب دیگر نیازی به نیروی استعارهای و نمادین معماری ندارند. برای من دیگر معماری نباید تنها استعارهای از خرد انسانی باشد و بنابراین تنها به نمادی از چیرگی بر طبیعت بدل شود.»
آیزنمن در مقالهای با عنوان «وحشت پایدار،به دنبال اشکال عجیب و غریب» با استناد به سخنان یک کارفرمای دانشمند خود تاکید میکند که معماری در ۵۰۰ سال اخیر در پرتو علم به دنبال چیرگی انسان بر طبیعت بود و این کار را از طریق ارائهکاری منطقی، پیتر آیزنمنسودمند و درست انجام میداد. نهایتا آثار معماری ویژگیهای طبیعی خود را به عنوان زیبایی ارائه میکردند. در حقیقت این معماری تنها تلاش میکرد برای مخاطبش چیرگی برطبیعت را نمایان کند ولی در عمل اسیر طبیعت بود. آیزنمن اما برای معماری امروز توصیه فراتر از آن دارد. به گفته او«معماران پیوسته نباید تنها برتری از طبیعت را نمایان سازند، بلکه باید بر طبیعت نیز فائق آیند.
این برای معماران کار چندان سادهای نیست که فقط موضوع را منتقل کنند و بگویند غلبه به طبیعت دیگر مسالهای نیست، چون در آن صورت مساله غلبه بر طبیعت همچنان به صورت مشکل باقی میماند. برای تحقق این امر باید جایگاه معماری تغییر پیدا کند. موضوع صرفا این نیست که آن مربوط به گذشته است و اینکه معماری باید نیروهای جاذبه را تحمل کند، بلکه (موضوع اصلی) رفتاری است که در این فائق آمدن نمود پیدا میکند. به عبارت دیگر کافی نیست که گفته شود ساختمان باید منطقی و درست و زیبا و مفید باشد، بلکه باید در تقلید
طبیعی غلبه طبیعی انسان نیز مد نظر قرار گیرد.به بیان دقیقتر چون سخن معماری کانون خود را از طبیعت به سوی دانش تغییر میدهد، موضوع شناسایی به مراتب پیچیدهتر نمایان میشود که خود صورت پیچیدهتری از واقعیت معماری را حکم میکند. چرا که دانش به عنوان ضد طبیعت، نمود فیزیکی ندارد اما زمانی که دانش به صورت غالب در آمده باشد، نمود آن در شکل فیزیکی چگونه چیزی است؟»
زیباییشناسی سامان شکن
پیتر آیزنمن از منادیان تغییرات بنیادین در زیباییشناسی معماری براساس پیشرفتهای بشر در عصر حاضر در انسانشناسی و طبیعتشناسی است. او بحث گستردهای را درباره تغییر مفهوم زیبایی دارد.
در اینجا معیارهای زیباییشناسی آیزنمن را در چهار مورد زیر بررسی میکنیم:
۱- والا(Sublime)
او آغاز بیثبات شدن مفهوم کلاسیک زیبایی (به مفهوم لذت ویتروویایی ناشی از خوبی طبیعی و منطقی بودن) را به کانت نسبت داده که بسیار جالب است. او در بحث انسانشناسی و زیباییشناسی خود به خوبی اعتماد خود را به فلسفه نوگرایی ( به ویژه کانت و نیچه) برای شکل دادن به معماریاش نشان داده است و میگوید:«زیبایی که مقولهای دیالکتیکی است(در نگرش کلاسیک) با حالتی استثنایی و تک بنیانی درک شده است. این زیبایی درباره خوبی و ویژگیهای طبیعی، منطقی و درست است. آنچنان که به معماران آموختهاند، پیتر آیزنمن آنها حالت های زیبایی را به عنوان شکلی از لذت در مفهوم ویتروویایی جستوجو میکنند و بروز میدهند. در بطن چنین اشتیاقی بود که با گذشت بیش از ۵۰۰ سال از رنسانس، این شکل زیبایی به ویژگی طبیعی معماری تبدیل شده است…. حتی در معماری مدرن هرگز چیزی جانشین آن نشده است.»
در قرن هجدهم، امانوئل کانت ۵ بیثبات کردن این مفهوم استثنایی زیبایی را آغاز کرد. او گفت که برای شکل دادن مفهوم زیبایی، چیزها و شیوههایی جز خوبی و ویژگیهای طبیعی نیز میتواند وجود داشته باشد. او گفت که درون زیبایی چیزی دیگر وجود دارد که او آن را والا (Sublime) نامید. پیش از کانت، زمانی که بحث عالی عنوان شد، در مخالفت منطقی با مفهوم زیبایی بود. با کانت عقیدهای مطرح شد که والا درون زیبایی است و زیبایی درون والا. حال جالب این است که والا درون زیبایی نیز شرایطی دارد که به گونهای قراردادی، زیبایی را واپس میزند. آن شرایط، شرایطی نامطمئن، وصف ناپذیر، نابهنجار، غیرکنونی و غیرفیزیکی است. کنار هم گذاشتن اینها شرایطی را به وجود میآورد که وحشتناک به نظر میرسد؛ شرایطی که والا درون آن قرار میگیرد.
سخن پیچیده فوق را میتوان چنین ساده کرد که به عقیده او در گذشته زیبایی امری پست و دنیایی بود، در حالیکه والا امری برتر و عالیتر از زیبایی دنیایی بودکانت این دو را در هم ترکیب کرد و ثمره این ترکیب آن شد که والا معنای زیبایی را دگرگون کرد و شرایطی نابهنجار و… به آن داد. به نظر میرسد هر دو فرض فوق خدشهپذیر است. بخشی از اشتباه به سنت تاریخی یهودی بر میگردد که به تعارض والایی و زیبایی قائل بوده و زیبایی را کنار میزده و بخش دیگری از اشکال به نحوه ترکیب کانت بر میگردد که گمان میکند ورود والایی، به ناهنجار شدن زیبایی میانجامد.
به گمان من تفسیر معمارانه آیزنمن هم اشتباه سوم از این سلسله اشتباهات است. پیتر آیزنمن به نظر میرسد در همه سنتهای اصیل دینی و از جمله سنت پیامبر اسلام، گونهای از زیبایی ظاهری بوده که هرگز منافاتی با والایی نداشته است و این را به خوبی میتوان در حسن جمال پیامبرانه در لباس و منششان مشاهده کرد. در مقابل در همه سنتهای دینی و از جمله اسلام گونهای از تجملطلبی مادی و دنیایی هم در تعارض با والایی دانسته شده و همیشه مورد نهی قرار گرفته است. این موضوع در دستورات سادهگرایانه پیامبر اسلام هم نسبت به معماری مشاهده میشود. ایشان هم نسبت به سادگی خانه و مسجد دستورات جدی دادند که به نظر میرسد در تاریخ تا حدودی نسبت به آن غفلت شده است اما هرگز نباید دستورات ایشان را به ناهنجارگرایی و غیرمعقول شدن معماری تفسیر کرد.
بخشی از اشتباه آیزنمن به سنت تاریخی یهودی برمیگردد که به تعارض والایی و زیبایی قائل بوده و زیبایی را کنار میزده و بخش دیگری از اشکال به نحوه ترکیب کانت برمیگردد که گمان میکند ورود والایی به ناهنجار شدن زیبایی میانجامد
۲- عجیب و غریب (Grotesque)
آیزنمن از حالت جدید زیبایی در ارتباط آن با والایی با نام حالت گروتسک (عجیب و غریب/ Grotesque) نام میبرد. این واژه اصطلاحی است که به نقوش غریب و مبهمی که انسانهای اولیه بر غارها میکشیدند، اطلاق میشود و آیزنمن به نوعی بازگشت به آنها را توصیه میکند، چرا که به زعم او این نقوش والایی را بیش از زیبایی هدف خود قرار داده بودند. حالتی که در مقابل زیباییشناسی کلاسیک زشتی تلقی میشد و امروزه می توان آن را زیبایی جدید نامید. به گفته آیزنمن معماری همواره با بیثباتی همراه بوده است. معماری در ابتدا یعنی داشتن یک ایده درباره چیزهایی که آن همانا تئوریزه کردن چیزی در فضا و زمان است. همچنین معماری تنها به معنای فرمولبندی آن ایده نیست، بلکه به معنای داشتن یک موضع در برابر آن است. پیتر آیزنمن با این تعبیر ما در معماری باید یک ایده را مطرح کنیم و در مقابلش واکنش نشان دهیم؛ یعنی حتی خود ایده نیز مهم نیست بلکه بیانی از آن مهم است. این بیانات اوج نگاه بازیگرایی بیانی به معماری و انسان است و کاملا معماری را از ایدههای واقعی و انسانی تهی میکند.
زیبایی شناسی شالوده شکن، ماکس راینهارد هاس، برلین ۱۹۹۲ / آیزنمن هیچ توجهی ندارد که در عرصه شهر نمادهای عمومی ساخته میشوند و این نمادها وظیفه معنادهی به زندگی انسانها را دارند. آیا انسان در میان چنین فضای هنجارشکنانه شهریای به ارزشهای فرهنگی و اجتماعی خود کرنش خواهد کرد
۳- زشتگرایی
با این توضیح میتوان نظریات زشتگرایانه آیزنمن را بهتر درک کرد. جمله عجیب او نیاز به بررسی دقیق دارد: پیتر آیزنمن «برای دست یافتن به تغییر درونی لازم، معمار باید شیوههای قدیمی تصور فضایی خود را تغییر دهد. پیامد این تغییر آن است که تصور خانه یا هر شکلی از اشغال فضا، فرم پیچیدهتری از زیبایی را طلب میکند. فرم پیچیده تری که بیشتر زشتی یا معقول بودن را شامل میشود تا فرمهای نامعقول.»
از جمله آخر آیزنمن میتوان دو نکته را درک کرد. یکی اینکه ظاهرا او زیبایی را بیشتر در خروج از حوزه منطق و عقل میبیند و دیگر اینکه او در جریان جدید معماری، زشتگرایی را نیز در کنار زیباییگرایی یا با ترکیب آن توصیه میکند و این هر دو نکته به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.اگرچه در گونهای از تعاریف غربی و حتی برخی صوفیان شرقی زیبایی در تقابل امور عقلانی و امری فروعقلانی تلقی شده است، به همین جهت از نوعی زشتی معقول دفاع کردهاند که اگرچه نامطبوع ولی معقول است. به همین دلیل برخی صوفیان و زاهدان زندگی زشتگرایانهای را انتخاب کردهاند. چنین نگاهی هرگز نمیتواند مبنایی انسانی، اجتماعی و به خصوص دینی و تمدنی داشته باشد، به همین جهت جریانی حاشیهای و مطرود در تمدنها به خود گرفته است. تمامی پیامبران از یک زندگی معقول اجتماعی زیباییگرا ( البته به شکل معقول) دفاع کردهاند و آیزنمن نمیتواند با استناد به پارهای گوشهنشینان تمدن بشری و بیاعتنا به تعالیم پیامبران الهی برای زندگی عموم مردم پیشنهاد مطرح کند.
۴- شیوه هایعملی
آیزنمن برای این تحول در معماری، چهار جابهجایی زیر را ضروری میداند:
الف) جابهجایی نقش «معمار» به «روند طراحی»: «شهود معمار هرگز نمیتواند حالتی از عدم قطعیت ایجاد کند و روند طراحی بهتر به نفی منیت او و دخالت فردیت او در طرح کمک میکند.» این شعار، شعار جالب ولی غیرممکن است. آیزنمن از این نکته غفلت کرده که روند طراحی هم توسط فرد طراح هدایت میشود و این مسیر از منیت به این روش پاک نمیشود. تنها راه، اصلاح فردیت به جای حذف آن است. پیتر آیزنمن با این حال شعار او به طور نسبی در سنت گذشته دنبال شده است. در معماری سنتی نقش معمار بسیار اندک است و سنت همه چیز طرح را در اختیار طراح میگذارد.
ب) جابهجایی دوتاییهای ارزشی «سلسله مراتبی» به «عدم قطعیت»: «هیچ ارزش اصیل و برتری وجود ندارد، بلکه بیشتر ساختاری از تعادلهاست.» این نکته را باید تفریطی در تقابل با افراطهای سنت کلاسیک گذشته که در سلسله مراتب بیجا ایجاد شده است دانست. چنین ارزشزدایی به تدریج به خلاء معنایی و پوچی محتوایی هنر و معماری خواهد انجامید.
ج) ایجاد یک نگاه «بینابینی»: حالتی که تقریبا این و تقریبا آن معنی میدهد و ناشی از نگاه تقریبی و نه دقیق و روشن است. این حساسیتزدایی را هم میتوان در امتداد نقد فوق مورد بحث قرار داد.
د) انکارمکان و توجه به «درون بود» (Interiority) : درونبود هیچ کاری با فضای قابل سکونت یا اندرونی ساختمان ندارد، مگر با حالتی در محدوده موجود. این نگاه اساسا به غیر انسانیتر کردن معماری و تبدیل آن به بازی حجمی میانجامد. در حالیکه بیشتر مطالعات انسانگرایانه معماری معاصر بر بعد مکانی آن تاکید دارند، آیزنمن در مقابل از مفهوم مبهم درونبود سخن میگوید.چنین بیتعینی و آزادی از معنا، کارکرد و هر تعهد معمارانهای را آشکارا میتوان در طرح کلیسای ۲۰۰۰ او مشاهده کرد. این کلیسا هم از نظر فضای داخلی و هم از نظر فرم بیرونی تنها به سیر در آفاق منتهی میشود و هیچ کمکی به سیر در انفس و درونگرایی و کشف معنویت از درون نمیکند. در این کلیسا نه قطعیتی وجود دارد و نه مکانی و نه سلسله مراتبی و نه نظام معنوی و ارزشهای نمادینی. انسان به تضاد و دوگانگی بین خودش و سنت تاریخی و دینیاش دچار میشود و چنین فضایی با توجه به استفاده افراطی از خطوط و فرمهای شکسته و تیز به هیچ وجه تمرکز آفرین و سیر در انفس نیست و موجب ناآرامی و بیقراری و تنش میشود. زمانی که انسان فقط مادی فکر میکند، به تدریج اصالت فرم، اصالت حجم، معماری برای معماری، هنر برای هنر و نهایت خود بیگانگی انسان و مسخ او پیش میآید که چنین تفکری نتیجهای جز نهیلیسم و آنارشیسم ندارد.
آیزنمن در دهه اخیر گرایشی به سوی سه جریان مجازیسازی (الکترونیکی)، فولدینگ و بیثباتی یا تخریب داشته است و با زبانی ایدئولوژیک ضرورت حرکت معماری به آن سو را تاکید کرده است. جنکز با اشاره به تکرار جمله «باید معماری به سوی… برود» همگام با او این سه الگوواره را سه بخش مهم از نظریه کلان زیباییشناسی معاصر جهان توجیه میکند. آیزنمن اگر چه ریشههای علمی و فلسفی برای این سه استراتژی مطرح میکند اما به نظر میرسد این «بایدها» بیشتر ریشه در ماهیت ایدئولوژیک نژادی و علمی تخیلی او داشته باشد و کمتر بتوان برای آن مبانی علمی فلسفی و اعتقادی پیدا کرد.
به زعم آیزنمن ما در معماری باید یک ایده را مطرح کرده و در مقابلش واکنش نشان دهیم. یعنی حتی خود ایده هم مهم نیست بلکه بیانی از آن مهم است. این بیانات اوج نگاه بازیگرایی بیانی به معماری و انسان است و کاملا معماری را از ایدههای واقعی و انسانی تهی میکند.
تحولات تدریجی تفکر پیتر آیزنمن تا کنگره بینالمللی۲۰۰۵ UIA در استانبول
آیزنمن تا دو دهه پیش به روشنی از ضرورت توجه به معماری دیجیتال و نفی تعاریف کلاسیک و حتی نوگرا در معماری سخن میگفت. به عقیده آیزنمن در سال ۲۰۰۱ جهان شاهد آن چیزی بود که حمله به ارزشهای سرمایهداری محسوب میشد.در آن زمان این تنها سرمایهداری نبود که مورد حمله قرار میگرفت بلکه نمادهای این حمله ساختمانهای بلند بودند نه زیر ساختمانها، نه اتوبانها و نه راهآهنها. نمادهایی که بیش از هر چیز اهمیت داشتند ساختمانهای بلند بودند.
آیزنمن این ساختمانهای بلند را به «ستارگان معماری» تشبیه کرده که در حال اجرای آخرین رقص خود هستند. از نظر او الگوهای معماری تغییر کرده است و قسمتی از این تغییر الگو که بین اوایل قرن بیستم و اواخر آن اتفاق افتاد، پیتر آیزنمن همان حرکت از مکانیک به الکترونیک بود. در دوران آلبرتی، او معتقد بود که مهمترین مساله، اساسا خود ستون و نوع آن نیست. بلکه این است که ستون شبیه به ستون باشد و اکنون برای نخستین بار در عصر الکترونیک یا دیجیتال، دیگر لزومی ندارد که ستونها به شکل ستون باشند. زیرا در عصر دیجیتال نیروهایی مطرح هستند که ارتباطشان همواره برقرار است و نیازی به نمایش تصویری آنها نیست. بنابراین آیزنمن برای نشان دادن نیروها و انرژیهایی که دیگر مکانیکی نیستند، بلکه از متن مساله دیجیتال استخراج شدهاند، به دست آوردن راههای جدیدی را آغاز کرد. او شروع به درک شیوه تفکر جدیدی درباره معماری، فضا و زمان کرد که بسیار متفاوت است نسبت به آنچه در عصر مکانیک جریان داشت. آنچه این امکان را در اختیار همه میگذارد، طراحی کامپیوتری است.
در سخنرانی سال ۲۰۰۵ به راستی او بسیاری از سخنان گذشته خود را شجاعانه کنار گذاشت و به بیاساس بودن آنها اعتراف کرد. او در این سخنرانی با تاکید گفت:« امروزه ما داریم توسط نمایش خفه میشویم. هر روز کامپیوتر بازیهای بیشتر و بیشتر که تنها با استفاده از برنامههای کامپیوتری، تصاویر نمایشی بیشتر و بیشتری تولید میکند. در حالیکه هیچگونه پیشرفت و غایت اجتماعی وجود ندارد.
هیچ ایدهای جز تغییر وجود ندارد.» به اعتقاد آیزنمن، ما در حال سقوط از سراشیبی لغزندهای به سوی «هیچ» هستیم. آیزنمن در کنفرانس خود توصیه کرد که مردم دوربینها، تلفنها و هر آنچه به آنها مربوط می شوند را دور بیندازند. چون مردم در حال مصرف کردن هستند و آیزنمن مخالف مصرف بیشتر مردم از نمایش و ستارگان معماری است. زیرا مردم هر چه بیشتر مصرف کنند، آنها بیشتر تکثیر می شوند. پیشنهاد او این است که مردم رویکرد دیگری را در نگرش و اندیشیدن در معماری آغاز کنند. به واقع این طور نیست که صرفا خود دچار تغییر شود، بلکه در اهداف تغییر کنند. البته منظور هدفی مشابه آنچه در مدرنیسم وجود داشت، نیست زیرا مسائل تغییر کرده است و موضوعات دیگری وجود دارند که نیازمند اهداف اجتماعی هستند و مهم است که مطرح شوند.
برخی سخنان فوق بسیار مهم و تامل برانگیزند و نگارنده را بر آن داشت تا نسبت به گفتارها و کارهای دیگر آیزنمن در ۱۰ سال اخیر حساستر باشد، ولی تلاش اندک من، کار یا سخن مطرحی که بتوان آن را بازتاب بیشتری از این ادعا دانست، نشان نداد. پیتر آیزنمن چنین اظهار نظرهای مقطعیاین نگرانی را در ما برمیانگیزد که نکند این فکر جدید هم نوعی تفکر زودگذر و بدون عمق کافی در نگرش اوست و تنها تداوم همان نگرش سامانشکنانه و خود شکن است.آیا او همچنانکه در مصاحبه خود مدعی شده، قصد داشت در ایران ما را به هویت و ریشههای معنوی و تاریخیمان دعوت کند؟ برای پاسخ این سوالات باز هم ما منتظر سخنان و کارهای جدید او خواهیم ماند.
جدول زیر با اشاره به نحوه نگاه به انسان، به معرفی برخی معمارانی که دیدگاه نزدیکی این نظریهها دارند میپردازد
منابـــع
آلتو،آلوار،۱۳۷۷،«انسانی کردن معماری»، مجله معمار ش ۱،۵.
آیزنمن، پیتر،۱۳۷۲، گفتوگو با چارلز جنکز، گفتوگو با چارلز جنکز، جودت و همکاران، پیام.
آیزنمن،پیتر،۱۳۷۳،مجموعه مقالات «نومدرنها کجایند؟»،مقاله «ترس از پایداری به دنبال اشکال عجیب»،نشر معانی.
آیزنمن،پیتر،۱۳۷۵،پیتر آیزنمن در برابر لئون کریه،«نظریه من بهتر است»، مجله سوره ش ۲، ۱۴۳
آیزنمن،پیتر، نامه به تادائو آندو،۱۳۷۷، مجله معماری و شهرسازی، ش۴۶، ص۱۵.
آیزنمن، پیتر، ۱۳۸۲، گفتوگو چارلز جنکز با پیتر آیزنمن پیرامون الگوواره جدید معماری، گذار از جهان مکانیکی به جهان الکترونیکی،مجله معماری و شهرسازی شماره ۷۰-۷۱، ۸۴ تا ۹۰.
آیزنمن، پیتر، ۱۳۸۳، گفتوگو با پیتر آیزنمن، «نظریه من بهتر است»، مجله معماری ایران (ما) شماره ۱۸، ۷۰ تا ۷۷.
آیزنمن، پیتر، ۱۳۸۴. کنگره UIA استانبول. ۲۰۰۵ واقعه مهم فرهنگی،ترجمه مسعوده نورانی و فرشید پور اسماعیل، در معماری ایران (ما). شماره ۲۰، ۸۷ تا ۹۴.
جنکز،چارلز،۱۳۷۰،«رستاخیز و مرگ نو مدرنها»، مجله علمی معماری و شهرسازی.
جنکز،چارلز،۱۳۷۵، پست مدرنیسم چیست؟،ترجمه فرهاد بیضایی،نشر مزیدی.
جنکز، ۱۳۷۸، «دیکانستراکشن: لذت ناشی از نبود»، شش مفهوم در معماری معاصر، جودت و همکاران، توسعه.
دیبا،داراب،۱۳۷۴،«مروری بر معماری معاصر جهان و مساله هویت»، مجله هنرهای زیبا.
رایت،فرانک،۱۳۷۲، «سبکها و معماران».مجله آبادی، ش ۸.
فروغی، محمد علی،۱۳۴۰، سیر حکمت در اروپا، ج۱و۲، کتاب جیبی، ۲۴. پیتر آیزنمن
مارشال برمن،ترجمه فرهاد پور،۱۳۷۹، تجربه مدرنیته، انتشارات طرح نو.
نورانی، پوراسماعیل،۱۳۸۴، کنگره UIA استانبول، مقدمه واقعه مهم فرهنگی در معماری ایران (ما)، شماره ۲۰،۸۷ تا ۹۰
نیچه، فریدریش ویلهلم، ۱۳۸۹،حکمت شادان، ترجمه سعید کامران، جمال آل احمد، حامد فولادوند، نشر جامی، بند۱۲۵.
نیچه، فریدریش ویلهلم، ۱۳۸۹،چنین گفت زرتشت، ترجمه رحیم غلامی، نشر زرین، ص ۳۰۲و۳۰۱. پیتر آیزنمن
پینوشــت
۱. در تنظیم این مقاله از یاری دو تن از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران آقایان سیدمصطفی میرمحمدی و بهروز دهقان بهره بردهام که جای سپاس فراوان دارد.
۲. در قرآن زندگی دنیا را برای بیشتر مردم بازی و سرگرمی و زینت و تکاثر وتفاخر توصیف کردهاند (سوره نور، آیه ۳۳) و چه خوب این بیان با دوره نوگرایی سازگار است.
۳. ترجمه امینی، مصاحبه کریر، تو معماری را ترسیم میکنی و من آنرا میسازم، مجله سوره. ۱۳۷۵ (۱۹۸۹ م) پیتر آیزنمن